منکوب خویش
من که منکوب خیال خامممم
در هلاک خویش زیر گاممم
در تصرفهای مادام طمع
زیر برف بی کرانه باممم
گر دلم یکسر به سینه می طپد
پر خروش روح نا آراممم
گر چو مستان می خورم یکسر تلو
در مسیر موج هر اقداممم
گر ندارم رغبت انجام کار
ناتوان سست حال جاممم
گرچه نامم«آبی»است امّا چه سرخ
از دل پر شعله ی خودکاممم
احمد ابراهیمزاده مشهدی تخلص (آبی (آسمانی) ) ابراهیم زاده ی مشهدی تخلص (آبی (آسمانی)) شاعر ، نویسنده و خواننده و دارای شمّ سیاسی و ذوق فنی و هنری و تحقیقاتی در موارد مختلف و متنوع و دارای مدرک فوق دیبلم مخابرات و کارشناس حقوق(کام من تلخ از همه تلخینه هاست) درد من درد تمام سینه هاست) (این دل تنگ بخون آغشته ام ) زخمی ی تیغ تمام کینه هاست) (اشک من هم در نمود دردها) (بر رخم زنجیری از آیینه هاست) |